چرا دیگران به حرف هایمان گوش نمی دهند؟
به گزارش دانشنامه آریایی، متخصصان اعصاب و روان، در خصوص دلایل اینکه برخی از افراد به حرف ما گوش نمی دهند، تحقیقات گسترده ای انجام داده اند.
به گزارش خبرنگاران به نقل از خبرنگاران، طبق گفته اسکار تریمبولی، نویسنده آمریکایی، 55 درصد از زمان روزانه افراد صرف گوش دادن می شود و با این وجود، تنها 2 درصد از آن ها برای گوش دادن آموزش دیده اند.
اگرچه ما به راحتی می توانیم مخاطب را سرزنش کنیم امّا با این وجود، به عنوان رهبر وظیفه داریم با استفاده از آنچه که در مورد مغز می دانیم، به دیگران کمک کنیم تا با دقت به حرف های دیگران گوش دهند.
در ادامه به 4 دلیل ناشی از نتیجه تحقیقات علم اعصاب و روان اشاره شده است که به چرایی گوش ندادن مردم به حرف های شما اشاره می کنند.
نسبت سؤال به پاسخ خود را بررسی کنید
به مکالمه ای که با یکی از همکاران خود شروع کرده اید، دقت کنید و به این موضوع که چند بار از آن ها سوال می پرسید توجه داشته باشید چرا که این کار باعث می شود که به پاسخ آن ها فکر کنید و چند مرتبه به آن ها بگویید که چه کاری انجام دهند.
در مورد جلساتتان هم همین کار را انجام دهید و بررسی کنید که سؤالات خود را چندین بار مطرح کنید تا یک بحث و گفت و گوی کاری بین همکارانتان شکل بگیرد.
شما باید در همه این موقعیت ها نسبت سؤال به پاسخ خود را اندازه بگیرید تا در هر قسمت، افراطی عمل کنید.
از گفتن دست بکشید و سؤال بپرسید
وقتی شما کسی را راهنمایی می کنید، بخش منطقی مغز آن فرد در حال گوش دادن به شما است، اما این نمی تواند دال بر مالکیت شما نسبت به ذهن فرد باشد و همچنین، به کسی کمک نمی کند آن توصیه هایی که به تازگی در سایر موقعیت ها به اشتراک گذاشته اید را انجام دهد، بلکه برعکس، اگر از یک نفر سؤالی پرسیده شود، آن فرد از بینش خود استفاده می کند تا بتواند ایده های نامرتبط با یکدیگر را در مغز خود به هم وصل کند و به بهترین نتیجه برسد.
بینش سیستم پاداش مغز را درگیر می کند و باعث ترشح دوپامین می شود؛انتقال دهنده عصبی ای که به عنوان ماده شیمیایی شادی شناخته می شود و حال ما را خوب می کند.
بینش هیپوکامپ را هم فعال می کند که این ناحیه مغز مسئول خاطرات طولانی مدت است.
حافظه ما با این بینش تقویت می شود، زیرا ما ارتباطات عصبی قوی را با چیز هایی که قبلاً می دانیم ایجاد می کنیم و سپس می توانیم در آینده، به طور گسترده تری، یک راهکار را به کار ببریم که در این میان، یک بینش واحد می تواند چالش های مختلفی را در شرایط متفاوت با زمینه ها و بازه های زمانی بسیار متعددی برطرف کند.
موضوع تاثیر نسل هم که در تعدادی از مطالعات رفتاری و علوم اعصاب تکرار شده حاکی از این است که افراد، اغلب، ایده ای که خودشان ایجاد کرده اند را به خاطر می سپارند.
عادت به طرفدار حق بودن
مغز ما به این عادت کرده است که در صورت حق داشتن، پاداشی را دریافت کند. بنابراین، وقتی می بینید حق با کسی است، به او بگویید.
جودیت گلاسر، انسان شناس سازمانی گفته است که این مسئله اعتیادآور است، زیرا بیشتر ما با استفاده از یک سیستم مدرسه ای بزرگ شده ایم که هنگام رسیدن به پاسخ صحیح، به ما پاداش داده می شد و این به یک رفتار درونی تبدیل شده است و به همین دلیل، در حال حاضر، وقتی در محل کار فکر می کنیم که حق با ماست، سیستم پاداش دهی مغز ما با ترشح دوپامین پاسخ می دهد.
وقتی ما با دیدگاه خود همسو می شویم و احساس قدرت بالایی می کنیم، چشم انداز ارتباط با دیگران را نداریم و فکر می کنیم که آن ها جهان را متفاوت می بینند و تجربه می کنند. بنابراین، فقدان ارتباطی را احساس کرده و بیشتر سعی می کنیم که افراد دیگر را ترغیب کنیم که این موضوع باعث ایجاد موانع بیشتری هنگام گوش دادن به آن ها می شود.
دیگران تجارب ما را با تجربه های خودشان مقایسه می کنند
زمانی که مردم، موضوعی را درک می کنند، تصور می کنیم که آن ها آن چیزی که ما فهمیده ایم را درک کرده اند، این در حالی است که این یک فرضیه اشتباه است.
افراد دیگر برای اینکه ما را درک کنند از تجربیات و خاطرات ذخیره شده خود در هیپوکاپ و یا خاطرات مربوط به کار و چگونگی انجام کار های خودشان در نئوکورتکس استفاده می کنند و ممکن است با دقت به آنچه شما گفته اید گوش ندهند و در عین حال، چیزی را درک نکنند.
به دیگران کمک کنید تا به دقت گوش کنند. یعنی کمتر حرف بزنید و بیشتر سؤال کنید.
به دیگران فرصت بدهید تا با شما همکاری کنند و حق را به آن ها بدهید و برای درک مشترک آنچه که می گویید، تلاش کنید و در ادامه، از مغزتان بیشتر کمک بگیرید تا تأثیر خود را به عنوان یک رهبر افزایش دهید.
منبع: جام جم آنلاین