تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا
به گزارش دانشنامه آریایی، سرویس ادبیات خبرنگاران ، چراغ عمر هوشنگ ابتهاج 19 مرداد سال گذشته خاموش شد؛ شاعری توانمند که خلاصه غزل و مردی از تبار حافظ قلندر، سعدی فصیح و مولانای شیدا و پرشور بود؛ وی ارادت خاصی به بزرگان غزل فارسی از گذشته تا به امروز داشت و حلقه پیوند میان شعر دیروز و امروز بود.
آنچه شعر ابتهاج را متمایز می نماید زبان خاص وی است و در شعر سایه شاهد خلق تصاویر و اندیشه های ناب هستیم. کلمات در شعرش مانند آب روان و جاری هستند و به دل می نشینند.
آنچه غزل سایه را ارزش خاص بخشیده نجابت و روانی خاص آن است که با تمام لطافت و حس شاعرانگی تصویرگر عشق زمینی ولی زلال شاعرش است.
شعر سایه، مضامین عرفانی، انسانی و اخلاقی را درکنار هم داشت و برای اجتماعش شعر می گفت. همین دقیقه بود که به شعرش حلاوتی خاص بخشیده بود و اقشار مختلف شعرش را تا ابد زمزمه خواهند کرد.
وی به غزل معاصر معاصر عمری تازه بخشید و در غزل سرایی ادامه دهنده مسیر حافظ بود و چون او به شناختی بزرگ از دنیا رسید گرچه کسی نمی تواند در ماندگاری و معروفیت به پای حافظ برسد. بسیار علاقه مند و آشنا با غزل حافظ بود و کتاب دیوان حافظ به سعی سایه یکی از کامل ترین و برترین تصحیح های دیوان اشعار حافظ به شمار می رود که به وسیله هوشنگ ابتهاج تدوین شده است.
به گفته شفیعی کدکنی ابتهاج تکه ای از حافظ بود که به دوران ما پرتاب شده بود و شعرش استمرار بخشی از جمال شناسی شعر حافظ است. سایه در عین بهره وری خلاق از بوطیقای حافظ، همیشه در آن کوشیده است که آرزوها و غم های انسان عصر ما را در شعر خویش توصیف کند. برخلاف تمام کسانی که با جمال شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته اند.
غزل از منظر او با مفاهیم بلندى که روح ادبی فارسی زبان آن، قرن ها با آن زیسته است و با آن نفس کشیده از قبیل عشق، رندى، قلندرى، ملامت و مرگ آگاهى درآمیخته است. از سوئی دیگر شعر نو او نیز اجرای مدرنتر از ایده های غزل اوست؛ به گونه ای که زمانى شعر او داراى پیچیدگی هاى زبانى و هنرى است و زمانى دیگر براى بیان افکارش از اشعاری با زبانی سهل ممتنع و دشواریاب استفاده نموده است.
وی تا خاتمه عمر ادبی خود یعنی تا آن موقع که نفس می کشید در مضمون پردازی و غزل سرایی به شعر اصیل پارسی متعهد ماند و میراث دار حافظ و مولانا بود و می توان گفت در غزل کم از مولانا نداشت:
پرتو بی پیرهنم ، جان رها نموده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا
بی گمان، ابتهاج را می توان یکی از قله های بلند شعر فارسی در قرن اخیر دانست و تا ابد شعر سایه، به ویژه غزل های او، در ادبیات فارسی ماندگار خواهد شد.
وی تا خاتمه عمر با شعرش، مهر به مام وطن را حفظ کرد و اگرچه در زندگی خود سختی کشید اما تلخ نشد و همیشه امیدبخش مخاطبان شعرش بود:
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی دنیا من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه عشق
که سوز سینه خورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون فشان من است
نمی رود ز سرم این خیال خون آلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است
بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت
هنوز این همه شروع داستان من است
بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون
بمان که تیر امان تو در کمان من است
اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است
زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است
به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران